من تمام شده ام بیا
علی اسدی سهند ابادی
ندبه ای دلتنگی عمرم را اخر خوشی نیست . من تمام شده ام . نمی آیی...
چشمم به راه ،قلبم متحیر ،روحم پر اضطراب ، هیچ اقبالی را نمی بوسم . هیچ یاسی را خیره نمی شوم . دیگر به نرگس های باغ سلام نمی کنم .دیگر به هستی به مرگ روی خوشی ندارم . سرگردان مانده ام ، نمی ایی؟
من که چو بید بر سر ایمان خویش می لرزم . من که از روی اوردن به وصالت محرومم دیگر چه خواهم گفت به درگاه عدل مهربانیت ...
ای چشمه در بستر ناب هستی از چه بر خویش سخت گرفته ای ؟ آیا گمان بر طلب این بشر های سردرگم داری ؟
یا اقبال راهت چنین رقم خورده است . من تمام شده ام بیا.
در این بنای متزلزل اعتقادهایمان کتیبه ای نیست که بتوان تاریخ انقلاب رنگینت را ساخت و جلوه داد هرچه کنی تو خود بر عهده گیر . که بوی رعفت امروزی از جهانیان زدوده شده است.
برظهورت عاشقانه ، بر حضورت مشتاقانه ،و بر جلوه نورت کنجکاوانه سرمایه های آماده خودمان را به عرصه رویش می گذاریم .
و اکنون من نا امید نیستم که بوی مدینه می اید این را از نم نم باران فهمیدم دلها بی تابند و چشم ها گریان . که حکایت از جریانی دارد ...
ناگهان نوری از شرق خواهد تابید
خون خورشید
آتش در شفق خواهد زد
مردی از شرق برخواهد خاست
آسمان را ورق خواهد زد....
سال 92. 7.17 مدرسه علمیه امام حسین علیه السلام مراغه